احمدرضا صدری: روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز رحلت مرجع والامقام جهان تشیع، زنده‌یاد حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی است. هم از این روی و در تکریم خاطره مجاهدات آن بزرگ، سیره سیاسی او را در آیینه خاطرات تنی چند از شاگردان و مصاحبان وی جسته‌ایم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید...
 

اگر این نظام شکست بخورد، دشمن همه چیز را نابود می‌کند!

زنده‌یاد حضرت آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی در عداد نخستین مراجعی بود که به فرآیند نهضت اسلامی و تشریک مساعی با امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی پیوست. آن بزرگ پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مجموع حامی نظام اسلامی و رهبری معظم آن بود. زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ ابراهیم امینی از شاگردان آن مرجع والامقام، در باب حمایت‌های ایشان از انقلاب و نظام اسلامی چنین می‌گوید: «از سال ۱۳۴۲، همه علما با اعلامیه‌های مشترکی که ذیل آن را همگی امضا می‌کردند و نیز با برگزاری جلسات در منازل یکدیگر و تحلیل و بررسی اوضاع جاری و تصمیم‌گیری درباره مسائل گوناگون، با نهضت امام همراهی کردند. البته بعداً امام خمینی به تنهایی کار را پیش بردند.

ایشان می‌فرمودند: این کار را نمی‌شود جمعی پیش برد، باید حرف یکی باشد تا وحدت اقشار مختلف مردم حفظ شود. در عین حال وقتی امام اطلاعیه می‌دادند، همه مراجع و علما امضا می‌کردند. آیت‌الله گلپایگانی در هنگام دستگیری امام خمینی در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، در آزادی ایشان دخالت مستقیم داشتند. پس از تبعید امام هم با تلگرام و نامه و اعزام هیئاتی، جویای حال و شرایط ایشان بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم همواره در شرکت در انتخابات‌ها، پیشقدم بودند و به هر شکل ممکن، برای حفظ دستاورد‌های این حرکت بزرگ تلاش می‌کردند.

یادم هست در یکی از دیدار‌هایی که با ایشان داشتم، روی حفظ انقلاب و نظام اسلامی تأکید زیادی داشتند و فرمودند: اگر این نظام شکست بخورد یا به بن‌بست برسد، دشمن دیگر چیزی برای ما باقی نمی‌گذارد و همه چیز را نابود می‌کند! پس از انقلاب، امام خمینی همواره جامعه مدرسین و افرادی را که در مورد امور حوزه خدمت ایشان می‌رفتند، به آیت‌الله گلپایگانی ارجاع می‌دادند و می‌گفتند: از ایشان نظر بخواهید و کمک بگیرید! لذا شورای مدیریت جامعه مدرسین، با ترکیبی از: سه نفر از جامعه مدرسین، سه نفر نماینده امام و سه نفر از منتخبان آیت‌الله گلپایگانی تشکیل شد. بعد از رحلت امام هم شورای مدیریت با نظر آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله اراکی و مقام معظم رهبری تشکیل شد. ایشان تا پایان حیات هم همین مشی حمایتی را نسبت به نظام اسلامی و حوزه علمیه ادامه دادند.»
 
 

او ۱۰ سال پیش از آغاز نهضت امام، ولایت فقیه را تدریس کرد

زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ احمد صابری همدانی از شاگردان دیرین حضرت آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و مقرر درس ولایت فقیه ایشان است. وی بر این باور است که استاد ارجمندش، به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد داشت و این از خلال مباحث ایشان در این باره، هویداست: «بنده از دوره‌ای که حضرتشان در طبقه بالای مدرسه فیضیه درس می‌دادند و شاگردان زیادی هم نداشتند، افتخار شاگردی ایشان را پیدا کردم. جناب آقای سبحانی هم به این جلسات می‌آمدند. بنده به‌طور مداوم در دروس خارج فقه ایشان شرکت کردم و در همان ایام جزوه ولایت فقیه را نوشتم و خدمت استاد تقدیم کردم. بحث خیارات و حج را هم نوشته‌ام که در دو جلد چاپ شده و جلد سوم آماده نشر است.

ایشان استاد بزرگواری بودند که بنده از سال ۱۳۷۳ ق. تا زمانی که به ترکیه رفتم، مستمراً از محضرشان کسب فیض کردم. اولین آشنایی بنده با ایشان، به دوره‌ای برمی‌گردد که شب‌های جمعه در تکیه سیدحسن درس تفسیر می‌گفتند. اولین بار که رفتم، ایشان سوره مؤمنون را تفسیر کردند که خیلی برایم جالب بود. بعد که ایشان به محله حسین‌آباد رفتند، تدریس رسمی دروس حوزوی را شروع کردند که در آن‌ها هم شرکت می‌کردم و ارادت قلبی بنده به ایشان بیش از پیش شد و کم‌کم صمیمیتی بین ما برقرار شد.

مرحوم آیت‌الله گلپایگانی در سال ۱۳۷۳ ق. یعنی ۱۰ سال قبل از شروع نهضت حضرت امام، بحث ولایت فقیه را به عنوان یکی از مباحث مهم فقهی شروع کردند که من و عده‌ای از فضلای حوزه علمیه در آن درس افتخار حضور داشتیم. ایشان با توجه به ادله شرعی، ولایت فقیه را مطلقه می‌دانستند و معتقد بودند ملوک و پادشاهان باید ایادی مجریه علما و فق‌ها باشند. بنده در سال ۱۳۸۳ ق. همزمان با انتشار جزوه ولایت فقیه حضرت امام در ایران، بحث ولایت فقیه آیت‌الله گلپایگانی را به زبان عربی و همراه با توضیح و تفصیل و اصطلاحات روز و با تجدید نظر در بعضی مسائل چاپ کردم که بسیار مورد توجه علما و فضلا قرار گرفت، ولی، چون به زبان عربی نوشته شده بود، در بین نسل جوان بازتاب چندانی نیافت.

هرچند تفاوت زیادی بین موضوعات این کتاب و کتاب ولایت فقیه امام از جنبه استدلال و استناد به منابع فقهی و روایات و نگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی وجود نداشت. امام استدلال کرده‌اند، چون به فرموده پیامبر (ص) علما و فق‌ها جانشین ایشان هستند، بنابراین دارای تمام اختیارات ایشان از جمله ولایت بر مؤمنین هستند، زیرا خداوند در قرآن فرموده است: النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا وظیفه فقیه فقط مشروعیت دادن به نظام و دولت است یا باید تأسیس حکومت اسلامی را هم به عهده بگیرد؟ به عبارت دیگر آیا پیامبران باید حکومت تشکیل می‌دادند یا فقط وظیفه راهنمایی مردم را برای ایجاد حکومت دینی داشتند. به نظر من معنای هر دو جمله یکی است.

وقتی فقها و علما باید بر عملکرد حکومت نظارت و اسلامی و مشروع بودن آن را تضمین کنند و اگر چنین نکنند آن حکومت رسمیت و مشروعیت ندارد، یعنی که در واقع حکومت را تشکیل داده‌اند. به‌هرحال، به رغم وجود شباهت‌های فراوان بین بحث ولایت فقیه و امام و آیت‌الله گلپایگانی، کتاب ولایت فقیه امام با استقبال بیشتری روبه‌رو شد. چون امام به عنوان رهبر نهضت و انقلاب، بحث ولایت فقیه را به عنوان یک نظریه سیاسی و طرحی عملی برای یک حکومت اسلامی ایده‌آل مطرح کردند و برای اجرای آن شخصاً قدم به میدان مبارزه گذاشتند و در این راه زندان، تبعید و فشار‌های گوناگون را تحمل کردند.»

 

به شرطی به تهران می‌آیم که آقای خمینی را آزاد کنید!

راوی خاطراتی که در این فصل از گزارش می‌خوانید، آقای محمد‌تقی فرجی، رئیس دارالقرآن حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی و از نزدیکان آن بزرگ است. این قضایا به نیکی نشان می‌دهد که آن مرجع پرآوازه، در مواضع سیاسی و انقلابی خویش، یک «اصولگرای تمام» بوده و ذره‌ای از آنچه برای حفظ کیان اسلام و تشیع لازم می‌دانسته، تنزل نمی‌کرده است: «آیت‌الله العظمی گلپایگانی، علاقه وافری به حضرت امام داشتند.

در سال ۴۲ که امام را دستگیر و تبعید کردند، شاه تصمیم گرفت ضمن دعوت مراجع به تهران، جو متشنج ناشی از دستگیری امام را در سایه به اصلاح هماهنگی با آقایان دیگر از بین ببرد. فرستادگان شاه - که عمدتاً از سردمداران ساواک و مزدوران سازمان امنیت دستگاه بودند - یکی پس از دیگری برای دعوت از مراجع، به قم اعزام شدند. آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، وقتی برای دعوت به منزل ایشان مراجعه می‌کنند و اصرار می‌ورزند که جلسه بسیار مهمی است و همه مراجع هستند و شما هم به تهران تشریف بیاورید، ایشان می‌فرمایند: من می‌آیم تهران، اما به یک شرط، اگر شرط من را انجام می‌دهید، من حرفی ندارم در غیر این صورت نمی‌آیم! سؤال می‌کنند: شرط شما چیست؟ می‌فرمایند: من به شرطی می‌آیم تهران که شما آقای خمینی را آزاد کنید! آن‌ها به شدت مخالفت می‌کنند و می‌گویند: این شرط اصلاً عملی نیست.

ایشان هم می‌فرمایند: من هم اصلاً به تهران نمی‌آیم، چون آمدن من به تهران به این معناست که وقتی یزید سر امام حسین (ع) را برید، امام سجاد (ع) برود و تشکر کند و به یزید بگوید که خیلی ممنون که سر بابام را بریدی! این نشان از ارتباط نزدیک و توجه آیت‌الله العظمی گلپایگانی به امام دارد. آن هم در آن شرایط سخت و خفقان همه کسانی که کمترین آشنایی با مسائل سیاسی و حساسیت‌های رژیم گذشته داشتند، به خوبی درک می‌کنند که این جمله و این گونه موضعگیری، چه پیام روشن و مؤثری می‌تواند باشد. همچنین در سال ۱۳۵۶ (یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) هیئتی مرکب از آقایان: مهندس بازرگان، دکترسحابی، مهندس صباغیان و شاید دکتر حاج سید جوادی و افراد دیگری که از دوستان و همفکران جبهه‌ملی و نهضت‌آزادی بودند، خدمت آقای گلپایگانی می‌رسند و مدارک و اسناد مفصلی را همراه با اعداد و ارقام هزینه‌ها و مصارف سران رژیم گذشته در آنجا مطرح نموده و ارائه می‌دهند.

هدف آنان در این جلسه ترغیب آقا برای اتخاذ مواضعی مغایر با نظر رهبری امام در نهضت بود. می‌گویند: شما در پیام‌ها و بیان مواضعتان از این اسناد، اخبار و نقطه‌نظراتی که ما خدمت شما عرض می‌کنیم، استفاده کنید. آقای گلپایگانی در پاسخ به صحبت‌های مهندس بازرگان و همراهانشان می‌فرمایند: من با انقلاب و رهبری همراهم و در مسائل سیاسی، هر چه آقای خمینی بگویند یا بنویسند، من آن را تأیید می‌کنم. شما اگر در زمینه مسائل نهضت و حکومت اسلامی مطلبی دارید، باید به آقای خمینی بگویید.

حتی اگر تأیید مرا بخواهید، باید اول به ایشان بگویید و اگر ایشان تأیید کنند، من هم تأیید می‌کنم! تعبیر آقا از این سخن، این بود که من در فقه مجتهدم و در کار‌های حوزوی، حضور مستمر و فعال دارم و در این زمینه‌ها هر استفتایی باشد، جواب می‌دهم، استدلال هم دارم و جوابگو هستم، اما در مسائل سیاسی، ما از رهبر انقلاب حمایت می‌کنیم و شما باید به ایشان مراجعه کنید. آگاهان سیاسی وقت این دقت نظر و توجه آیت‌الله العظمی گلپایگانی را سخت تحسین کردند. چه این برخورد زیرکانه با آن هیئت و شخص بازرگان - که در سیاسی‌کاری ید طولایی داشت - باعث شد آنان بدون کوچک‌ترین نتیجه‌ای، از خدمت آقای گلپایگانی مرخص شوند.


به طوری که وقتی از منزل آقا خارج می‌شوند، مهندس بازرگان بلافاصله می‌گوید: این جلسه نتیجه‌ای نداشت، باید به فلان شخص (نام یکی دیگر از مراجع وقت را می‌برد)، مراجعه کنیم. حضرت امام نیز نسبت به آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی همین عنایات و توجه را داشتند. در مسائل حوزه معمولاً وقتی علما و بزرگان حوزه مراجعه می‌کردند، امام می‌فرمودند: شما به آقای گلپایگانی مراجعه کنید و حتما نظرات ایشان را تأمین کنید. در قضیه امامت جمعه شهر گلپایگان نیز امام فرمودند: کسی را آقای گلپایگانی تعیین نمایند. آقای گلپایگانی می‌فرمایند: این از اختیارات، ولی فقیه است و رهبر خودش انتخاب کند. نهایتاً ایشان پیشنهاد می‌کنند و امام حکم می‌دهند.

نسبت به ارتباط آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی با مقام معظم رهبری باید عرض کنم که ایشان به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خیلی علاقه‌مند بودند و بنده با توجه به تعابیری که می‌شنیدم، احساس می‌کردم که ایشان علاقه قلبی و صمیمیت خاصی نسبت به رهبر انقلاب دارند. در مسائل نظام و حکومت اسلامی، معمولاً می‌خواستند که نظر رهبری لحاظ شود و مرجعیت اعلی با آن همه مقام و مرتبت، هرگز مانع از این نبود که در حکومت اسلامی حرف آخر را رهبر بزند. خاطرم هست در یک جلسه خصوصی که تنی چند از نزدیکان خدمت آقا بودند، نظر ایشان را نسبت به رهبر انقلاب سؤال می‌کنند. آیت‌الله العظمی گلپایگانی می‌فرمایند: اگر از من هم در مسئله رهبری سؤال می‌کردند، بهتر از آقای خامنه‌ای سراغ نداشتم.

این نشان از نظر و توجه آقا نسبت به مقام رهبری دارد. متقابلاً باید از توجه مقام معظم رهبری به مراجع و بزرگان دین، به ویژه مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی سخن گفت. همه مردم شاهد شرکت مقام معظم رهبری در مسائل مربوط به کسالت، رحلت و مراسم تشییع ایشان بودند. همچنین پیام فوق‌العاده پر نغز و نورانی مقام معظم رهبری، بهترین معرف و روشن‌ترین شاخصه نظر ایشان در ارتباط با آقای گلپایگانی بود. تعابیر، القاب، صمیمیت و صفایی که در پیام بود، بسیار جالب و قابل توجه بود.»
 

از طلایه‌داران بیداری در جهان اسلام

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدباقر گلپایگانی فرزند حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی و از متولیان اداره امور مربوط به آن بزرگ، پس از رحلت برادرش مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی گلپایگانی است. بر اساس خاطرات فراوان او- که شمه‌ای از آن در پی می‌آید- اهتمام سیاسی و مبارزاتی پدر، تنها محدود به ایران نبوده و کلیت جهان اسلام و تشیع را شامل می‌گشته است: «حضرت والد (رضوان‌الله تعالی علیه) همزمان با دغدغه درباره مسائل داخلی، نسبت به مسائل کشور‌های خاورمیانه و عربی و مسائل مختلف جهانی حساسیت داشتند و معتقد بودند باید پیام اسلام را به گوش تمام مردم دنیا برسانیم. ایشان به رؤسای جمهور و نخست‌وزیران امریکایی و اروپایی نامه می‌نوشتند و هرگز هم منتظر پاسخ نبودند و در جواب افرادی که می‌گفتند: پاسخ ندادن آن‌ها به جایگاه مرجعیت شما لطمه می‌زند، می‌فرمودند: وظیفه من ابلاغ همین نکاتی بود که برایشان نوشتم. به عنوان نمونه ایشان در ماجرای ناپدید شدن آقای سیدموسی صدر هم برای سران مصر، سعودی، لبنان و الازهر نامه‌هایی نوشتند.


ما برگزیده اخبار رادیو و روزنامه‌ها را خدمتشان عرض می‌کردیم. افرادی هم که به ملاقات می‌آمدند، اخبار مختلف را بیان می‌کردند. آقا در مورد مسائلی که صرفاً جنبه سیاسی و تخصصی داشت حرفی نمی‌زدند، چون مایل نبودند به استناد حرف ایشان عمل نادرستی صورت بگیرد یا دروغی گفته شود. بیشترین حساسیت ایشان روی اعمال خارج از دین بود، به همین دلیل به محض اینکه رژیم گذشته عمل خلاف شرعی انجام می‌داد، عکس‌العمل نشان می‌دادند، از جمله درباره تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی که کسی جز ایشان اعتراض و صحبت نکرد. مقام معظم رهبری در پیامی که به مناسبت رحلت ایشان منتشر کردند، فرمودند: در جریان نهضت و در موارد مهم دیگر، تنها صدایی که از قم شنیده می‌شد، صدای ایشان بود! واقعیت هم همین است. از جمله در مورد تصویب قانون خانواده تنها کسی که اعتراض کرد که این قانون خلاف حکم خداست، آقا بودند. یک بار هم رژیم مقدار زیادی گوشت یخی وارد کرده بود که آقا عکس‌العمل نشان دادند و عملاً شرایط دشواری را برای رژیم ایجاد کردند.

آقا از جمله اولین کسانی بودند که علیه صهیونیسم اعلامیه دادند و موضع گرفتند. هنگامی که صهیونیست‌ها مسجدالاقصی را آتش زدند، تنها کسی که در قم سخنرانی کرد، آقا بودند. ایشان مجلس مهمی هم در مسجد اعظم گذاشتند و در آنجا سخنرانی کردند. همچنین اعلامیه‌ای علیه این جنایت منتشر ساختند که در سطح بسیار گسترده‌ای پخش شد. هنگامی که بقیع را خراب کردند، مردم ایران دسته‌های سینه‌زنی به راه انداختند و عزاداری کردند. گمانم اولین اعلامیه آقا علیه صهیونیسم در سال ۱۳۴۰ چاپ شد.

در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل هم آقا در ۲۱ ماه رمضان مجلسی را برگزار کردند و آقای برقعی و مرحوم اخوی حاج‌آقا مهدی در آنجا صحبت کردند. رژیم شاه علیه این اقدام آقا موضع‌گیری شدیدی کرد، اما نامه آقا به مفتی‌های مصر، سوریه و رؤسای جمهور شرکت‌کننده در آن جنگ و نیز باز کردن حساب برای گردآوری کمک‌های مردمی اقدام فوق‌العاده مؤثری بود. تعبیر بیداری اسلامی را که این روز‌ها برای حرکت‌های مردمی اسلامی در کشور‌های اسلامی به کار می‌رود، نخستین بار آقا در سال ۵۴ در نامه‌ای خطاب به آقای سید موسی صدر به کار بردند و فرمودند: «حوزه علمیه مقدس قم با همه امکانات پشتیبان شماست و از خدای بزرگ می‌خواهیم فرزندان این ملت را به بیداری اسلامی و اتحاد کلمه در برابر دشمنان اسلام موفق گرداند. شاید هیچ کس به اندازه آقا در محکومیت صهیونیسم اعلامیه نداده باشد.»

منبع: روزنامه جوان